آغاز زندگی جدید

ماجراهای وحید و سحر

آغاز زندگی جدید

ماجراهای وحید و سحر

خدایا .......

جمعه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۵۹ ب.ظ

سلام خدا جون

اینبار میخوام برای تو بنویسم میدونم که میخونیش

حتی قبل از اینکه من بنویسمش....خدایااا میدونی

یکی از سخت ترین چیزهایی که توی دنیا وجود داره

چیه اینه که آدم با چشم خودش شاهد درد کشیدن یا

بیمار بودن و در کل ناراحتیه عزیزانش باشه...

خدا جون تو که هیچوقت دست رد به سینه ی من

نزدی تو که میدونی تقریبا همه ی اونچیزی که ازت

خواستم همیشه برای خودم نبوده......اینبار ازت میخوام

این یه کار رو برای خودم بکنی......خدایا اول ازت 

میخوام هیچکس تو دنیا شاهد درد و عذاب کشیدن عزیزانش

نباشه و بهتره که ازت بخوام خودت همه ی بیمارها رو

شفا بدی بعدشم بخاطر من و بخاطر خوبی و پاکی سحرم

این دردی که توی وجودش هست رو هر چی زودتر شفا

بدی.....میدونم که به خواستم عمل میکنی خدا جوون 

همونطوریکه همیشه کردی...ازت ممنونم با تمام وجودم

هر چقدر هم بنده خوبی باشم نمیتونم حقتو بجا بیارم.....

خدایا از همین الان تا ابد سحرم رو به تو میسپارم که بهترین

محافظ و بهترین نگهداری......خیلی مخلصتم خداااااااااا

۹۶/۰۲/۰۸ موافقین ۱ مخالفین ۰
vahid vahid

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی