آغاز زندگی جدید

ماجراهای وحید و سحر

آغاز زندگی جدید

ماجراهای وحید و سحر

از ازل تا ابد

شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۲۲ ق.ظ

چه حال عجیبی دارم این روزا......نمی تونم حتی به درستی توصیفش کنم......

یه خلسه ی نامفهوم ولی بسیار شیرین و دلچسب......هیچوقت تو زندگیم اینطوری

نبودم......یادمه وقتی کلاس سوم ابتدایی بودم مسائل ریاضی برام سخت بود ولی

وقتی دو سه کلاس رفتم بالاترواز اون موقعیت به ریاضی سوم ابتدایی فکر میکردم

تمامش اینقدر ساده و احمقانه به نظر می رسید که به خودم میخندیدم.......الان 

و این روزا با بودن سحر تو زندگیم همه ی مشکلات و سختیها برام به مسخرگی

ریاضی سوم ابتدایی شبیه شدند و میتونم عین آب خوردن حلشون کنم.......این

فرشته ی خوب و پاک و مهربون با حضورش چنان انرژی به من داده که میتونم

کوه رو جابجا کنم.همه چیز بینمون واقعا خیلی خوب و قشنگه و دوست داشتنی

یه چیز خیلی مهمی که وجود داره اینه که انگار سوالاتی که تو ذهنمون میاد راجع

به هم بدون اونکه سوالی بپرسیم اون یکی خودش زودتر جواب رو میگه.....خلاصه

که تنها خواستم از خدا اینه که همونقدری که من از حضور سحرم تو زندگیم راضیم

و لذت میبرم سحر هم همین حس رو نسبت به من و حضورم تو زندگیش داشته باشه...

۹۶/۰۳/۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۱
vahid vahid

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی