خلسه ی شیرین
آخه مگه میشه .....؟مگه داریم؟ مگه میشه برای منی که از آدمای این روزگار خیلی وقت بود
که دیگه نا امید شده بودم و عطاشون رو به لقاشون بخشیده بودم .....برای منی که هیچ کدوم
از این آدما برام جالب نبودن و نظرمو جلب نمیکردن......برای منی که احساساتم میرفت که
کم کم به سنگ تبدیل بشه .....یهویی یه نفر پیدا بشه که درونم انقلابی درست کنه که کاملا
منو متحول کنه.......کاری کنه که احساسات نیمه سنگ من یهویی چنان ذوب بشه که با
گرفتن دستم حس سبکبالی و پرواز و نهایت شور و شعف رو بهم بده......همش به این
فکر میکنم که یا خوابم یا جان به جان آفرین تسلیم کردم و الان توی وسط بهشتم........
اگه تو بهشتم که چه بهتر ولی اگه خوابم......اونایی که صدامو میشنوید و میفهمید چی
میگم ازتون عاجزانه درخواست میکنم بیدارم نکنید هیچوقت تا ته دنیا.....بزارید این
خواب شیرین ادامه داشته باشه تا ابد.....بزارید تا ابد بمونم توی این خلسه ی شیرین.....
دیدار بعدی ما هم دوباره باشه تو میدون انقلاب.....انقلابیه من.....سحر من.....