آغاز زندگی جدید

ماجراهای وحید و سحر

آغاز زندگی جدید

ماجراهای وحید و سحر

خلسه ی شیرین

دوشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۲۷ ب.ظ

آخه مگه میشه .....؟مگه داریم؟ مگه میشه برای منی که از آدمای این روزگار خیلی وقت بود

که دیگه نا امید شده بودم و عطاشون رو به لقاشون بخشیده بودم .....برای منی که هیچ کدوم 

از این آدما برام جالب نبودن و نظرمو جلب نمیکردن......برای منی که احساساتم میرفت که

کم کم به سنگ تبدیل بشه .....یهویی یه نفر پیدا بشه که درونم انقلابی درست کنه که کاملا 

منو متحول کنه.......کاری کنه که احساسات نیمه سنگ من یهویی چنان ذوب بشه که با 

گرفتن دستم حس سبکبالی و پرواز و نهایت شور و شعف رو بهم بده......همش به این

فکر میکنم که یا خوابم یا جان به جان آفرین تسلیم کردم و الان توی وسط بهشتم........

اگه تو بهشتم که چه بهتر ولی اگه خوابم......اونایی که صدامو میشنوید و میفهمید چی

میگم ازتون عاجزانه درخواست میکنم بیدارم نکنید هیچوقت تا ته دنیا.....بزارید این

خواب شیرین ادامه داشته باشه تا ابد.....بزارید تا ابد بمونم توی این خلسه ی شیرین.....

دیدار بعدی ما هم دوباره باشه تو میدون انقلاب.....انقلابیه من.....سحر من.....

۹۶/۰۳/۰۸ موافقین ۱ مخالفین ۱
vahid vahid

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی