آغاز زندگی جدید

ماجراهای وحید و سحر

آغاز زندگی جدید

ماجراهای وحید و سحر

وسط نداره

جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۵۳ ب.ظ

همیشه تو زندگیم از اینکه معمولی باشم بدم میومده.......تو کارهام هم همینطوری بودم.یعنی یا کاری رو

نمیکردم یا اگه میکردم همیشه تمام تلاشم رو میکردم که بهترین شکل انجامش بدم....توی تمام سالهایی

که درس خوندم هم از اول ابتدایی تا دانشگاه هیچوقت هز این دسته از بچه هایی که معمولی هستند و ختی

معلم ها و استاد ها هم نمیشناسنشون نبودم......معمولا توی سالهای تحصیل بچه ها از نظر معلم و استاد

به چهار دسته تقسیم میشن ....تنبل و زرنگ و شلوغ و آروم.....که معمولا گروه زرنگ اکثرا آروم

هستند و گروه تنبل هم بچه های شر و شیطون......اما من همیشه فرق داشتم اصلا دوست نداشتم شبیه

کسی باشم و کسی شبیه من باشه.....من جز بچه های زرنگ و شلوغ وشیطون بودم و چون مثل من زیاد

نبود همیشه چهره ی شناخته شده ایی بودم.....همیشه در قبول کردن کاری یا دادن قولی سخت می گرفتم

اما وقتی یه کاری رو قبول میکردم یا قولی رو میدادم تا تهش میرفتم و تمام تلاشم رو میکردم که همه چیز 

به بهترین شکل انجام بشه....میخوام بدونی عشقم اگه بهت میگم اومدم که بمونم هم اومدنم واقعا اومدنه هم

موندنم واقعا موندنه......تنها چیزی که میتونه مانع این اومدن و این موندن بشه اینه که خودت نخوای عزیزم


۹۶/۰۲/۲۹ موافقین ۱ مخالفین ۰
vahid vahid

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی