آغاز زندگی جدید

ماجراهای وحید و سحر

آغاز زندگی جدید

ماجراهای وحید و سحر

دورم اما از هر نزدیکی نزدیکتر

جمعه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۱۶ ب.ظ

امروز جمعه ۱۲ خرداده.....امروز پرواز داشتم به محل کار.....دلم اما برای همیشه 

مقیم و ساکن یه جای خیلی خوب و قشنگ شده که هیچوقت از اونجا تکون نمیخوره...

از وقتی ساکن دل سحر شدم و اون عزیز مهربونم ساکن دل من دنیا برام به کل عوض

شده ....همیشه از رفتن بدم میومده الانم میاد ولی فرقی که با قبل داره اینه که میدونم

فاصله ها ی حتی خیلی بیشتر از اینم دیگه نمیتونه دل ما رو از هم جدا کنه ......

یه زندگی جدید و شیرین و عجیب رو دارم تجربه می کنم با اینکه دارم جسما از سحرم

دور میشم اما دلم اینجاست و سحر هم با منه همه جا......دارم ثانیه به ثانیه روزها و شبهام

رو باهاش زندگی میکنم ......این فقط یه فکر و یه خیاله عاشقانه نیست سحر عینا همه جا

با منه کنار دستمه باهام راه میاد و حرفهامو میشنوه و برام حرف میزنه.....دیگه تقریبا

به این باور رسیدم که هیچ کدوم از اینا خواب نیست و همش واقعیت داره......ازت ممنونم

خدا و ازت ممنونم سحرم که من رو دوباره به زندگی برگردوندید..........

۹۶/۰۳/۱۲ موافقین ۱ مخالفین ۱
vahid vahid

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی